نقد منصفانۀ پایتخت 6 ـ سکانس اول
به نظر میرسد همهچیز در نقشی که کارگردان یا بازیگر بر تصویر میزند نیست. شگفتیای که کارگردان میآفریند یا بازیگر خلق میکند به قلم نویسنده بازمیگردد.
نویسندگی، آنگاه که با پیچیدگیهای ذهنی و گرههای روحی نویسنده پیوند خورد ـ آنگاه که مقصدش مخفی کردن مقصودْ پشت ملحفهای پاک و یکدست باشد، تا به تیریج قبای بعضیها برنخورد، تا تیغ سانسور هم بر آن کارگر نیفتد ـ هنری است درهمآمیخته با جادوی قلم. همهاش ضرورت ندارد تصویری ساده و خودمانی عرضه شود؛ گاه پیچیدگیهای نقشی که زده میشود تو را وامیدارد که بیندیشی یا تنها به پندار خود بسنده کنی. این نویسنده است که تو را به تکاپو واداشته است. و تو چونانی که تابلویی را به گمان خود تفسیر کنی و با پیشزمینۀ ذهنیات دریابی.
نویسنده میتواند ماهرانه مخاطب را به پرواز درآورد، او را به گذشتهای دور برد یا به ناکجاآباد کشاند یا بذری در ذهنش بکارد، فارغ از اینکه چه زمانی و چگونه میشکفد.
هجمه به ضمیرناخودآگاه مهارتی است که نویسندگان زبردست بدان مسلطاند. ضمیرناخودآگاه همان است که تو نیز از وجودش و از چگونگیاش بیخبری، چونان قطعهای از کوه یخ که میان آب مخفی شده است. برای نمونه، کودکی را در نظر بگیر که کارتون تام و جری را میبیند؛ لای فریمهایش، در دقیقۀ هفتم، آرم سونی بهسرعت میگذرد؛ تنها با کند کردن فیلم است که میتوان آن را کشف کرد؛ این کودک بزرگ میشود و در بزرگسالی ناخودآگاه به خرید لوازم سونی تمایل بیشتری نشان میدهد. نویسندهای که میداند چگونه پیامهایش را لای جملات داستانش پنهان کند، درواقع، برای آیندهای شاید بیستساله میتواند طرح زند. تهنشین آنچه مخاطب دشت میکند در ذهن میماند و بیست سال فرصت دارد که بروز کند. چنین پیامهایی اگر منفی باشند خطرناک و سبب سقوطاند و اگر مثبت باشند در بزنگاه زندگی میشود سبب نجات مخاطب باشند.
خرسندم که بگویم نویسندۀ فیلمنامۀ پایتخت به این هنر آگاه است و از ترفندهای تداعی، یادآوری و طنزپردازی هدفمند بهوفور بهره گرفته است. به بیان سادهتر، نبض کار دست اوست و میداند چگونه پیامهایش را به ضمیر ناخودآگاه مخاطب بسپارد. اما آیا او میداند دارد چه میکند؟!
ادامه دارد ...
ب - و - سه - خدا ...برچسب : نویسنده : 2shobkalayi3 بازدید : 205