از تو که در بازخوانی خاطراتم یاریگر دستهای مخلصی شدهای که هدفی جز بهرهمندی آحاد جامعه از گنجهای جنگ ندارند سپاسگزارم و دعایت میکنم: «خدایا! بینش و ارادهای ده تا خالصاً و مخلصاً هرآنچه وظیفۀ بندگی درگاه توست در حد کمال بهجا آوریم.» (ص293)
در مقابل خاطرهای که هدیه کردهای، چند جملهای سفارشات میکنم. شاید به درد زندگیات بخورد و چارهای در بنبستها باشد:
موقعیتهای دنیوی تو را به خود دچار نکند. همواره این جملات را با خودت و در خلوت خویش تکرار کن. میشود بنویسیاش بزنی به دیوار، پشت همان میزی که نشستهای: «ما اومدیم که خدمت کنیم. جا و مکانش برام فرقی نداره. اگه الان بهام بگن برو کفشهای نمازخونهی قرارگاه رو جفت کن، میرم!» (ص149)
حمایت از ولیّ خدا و جامۀ عمل پوشاندن به سخنان ایشان، «نه اینکه وِرد زبانمان کنیم و پلاکاردش کنیم و بزنیم توی خیابان» (ص247)، شیوهای است که از تو انتظار میرود؛ «بیایید عینیت ببخشیم به صحبتهای امام» که «سعادت در همین است» (همان).
میدانم ماجراهایی در زندگیات داری که استواری بر مسیری که انتخاب کردهای را به چالش کشیده است. «سعی کن صبر و تحملات را بالا ببری و زود از کوره در نری! مشکلات همیشه بوده و هست؛ تو باید آنها را مدیریت کنی» (ص157) و بدان: «هرکه در این راه مقربتر است جام بلا بیشترش میدهند» (ص 259 و 292).
مرام انقلابیات تو را از دیگر دوستان ممتاز کرده است. پس، در افزایش رتبۀ معنوی و انقلابیات بکوش. «الان موقعیتی است که باید خودمون رو بسازیم. موقعیتیست که ما روی معنویتمان باید کار کنیم». (ص159)
دم در بهشت منتظرت خواهم ماند؛ تنها کافی است خود را برسانی. هر وفت دلت گرفت، دو رکعت نماز از طرفم بخوان و به حضرت فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها) هدیه کن.